loading...
سایت تفریحی سرگرمی خزبوک
به بهترین پایگاه سرگرمی تفریحی دنیا خوش اومدین ...

... با سلام و خسته نباشین خدمت کاربران ... به بهترین و توپترین سایت تفریحی سرگرمی دنیا خوش اومدین ..

.

 
برای ارتباط با مدیریت سایت از طریق ایمیل و یا شماره تلفن اقدام کنید.


با عضویت رایگان  در سايت شیتونک از امکانات ویژه زیر بهرمند خواهید شد

 چت روم  بازی انلاین  فال حافظ  مترجم متن  موزیک انلاین  تعبیر خواب

برای عضویت و استفاده از امکانات ویژه بر روی لینک زیر کلیک کنید

 




Alireza بازدید : 235 جمعه 17 خرداد 1392 نظرات (0)

وقتی که دخترا سربازی رفته بودن !

8900 وقتی که دخترا سربازی رفته بودن !

وقتی که دخترا سربازی می روند !  طنز

 

فرمانده: پس این سربازه ها ( بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه!) کجان؟

معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکردن.متفکر

ساعت ۱۰ صبح همه بیدار میشوند……

سلام سارا جانقلب

سلام نازنین، صبحت بخیر

عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر

سلام نرگس

سلام معصومه جان

ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی…

صبحانه:

وا… آقای فرمانده، عسل ندارید؟

چرا کره بو میده؟

بچه ها، من این نون رو نمی تونم بخورم، حالم بهم میخوره.

آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم.از خود راضی

بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه):

فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه ی امروز صبح رو بدید.

وا نه، لباسامون خاکی میشه…ناراحت

آره تازه پاره هم میشه…

وای وای خاک میره تو دهنمون…گریه

من پسرخواهرم انگلیسه میگه اونجا…

ناهار:

این چیه؟ شوره.تعجب

تازه، ادویه هم کم داره.

فکر کنم سبزی اش نپخته باشه.

من که نمی خورم، دل درد میگیرم.

من هم همینطور، چون جوش میزنم.از خود راضی

فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید!

بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟عصبانی

برو خودت غذا درست کن.

والا، من تو خونه واسه شوهرم غذا درست نمیکنم، حالا واسه تو…تعجبعصبانی

چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد.

بعد از ناهار:

فرمانده: کجان اینا؟

معاون: رفتن حمام.خجالت


بعد از ظهر:

فرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟

یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟

جوجه بدون برنج.

رژیمی عزیزم؟

آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم.

شب در آسایشاه:

یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و با ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟افسوس

فرمانده: بله بسیار زیاد!قهر

خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه، داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم.قلب

فرمانده: برید بخوابید!!! الان وقت خوابه!!!عصبانی

فرمانده میره تو آسایشگاه:

وا…. عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو.خجالت

راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو.

فرمانده: بلند شید برید بخوابید!

همه غرغرکنان رفتند جز ۲ نفر که روبروی هم نشسته اند.

فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟تعجب

واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم.

آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده.چشمک

فرمانده: به من میگی فری؟؟!! سرباز! بندازش انفرادی.

سرباز: آخه گناه داره، طفلکی.ناراحت

مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا….عصبانیچشمک

پارسناز

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    بیشتر چه نوع مطالبی قرار دهیم؟
    ارسال مطلب

    http://www.pwut.ac.ir/_layouts/1065/images/new.gif شما هم جزٔ کسانی‌ باشید که می‌خواهید مطلب خود را منتشر کنید با ارسال مطلب خود میتوانید یکی‌ از ارسال کنند گانه سایت باشید تنها با فشارد دادن ارسال مطلب شما هدایت میشوید به بخش ارسال‌ها و مطلب خود را ثبت کنید
    ابتدا در سایت عضو شده تا پنل کاربری برای ارسال مطلب برای شما ایجاد گردد.

    برای ارسال مطلب کلیک کنید

    آمار سایت
  • کل مطالب : 94
  • کل نظرات : 27
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 128
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 58
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 68
  • بازدید ماه : 90
  • بازدید سال : 652
  • بازدید کلی : 1,651,993
  • تبادل لینک

    لینک باکس اسکینک دات آی آر